کد مطلب:330057 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:306

مستمند و ثروتمند
مستمند و ثروتمند

رسول اكرم صلی اللَّه علیه و آله طبق معمول در مجلس خود نشسته بود. یاران گرداگرد حضرتش حلقه زده او را مانند نگین انگشتر در میان گرفته بودند. در این بین یكی از مسلمانان- كه مرد فقیر ژنده پوشی بود- از در رسید و طبق سنت اسلامی- كه هركس در هر مقامی هست، همینكه وارد مجلسی می شود باید ببیند هر كجا جای خالی هست همان جا بنشیند و یك نقطه مخصوص را به عنوان اینكه شأن من چنین اقتضا می كند در نظر نگیرد- آن مرد به اطراف متوجه شد، در نقطه ای جایی خالی یافت، رفت و آنجا نشست. از قضا پهلوی مرد متعین و ثروتمندی قرار گرفت. مرد ثروتمند جامه های خود را جمع كرد و خودش را به كناری كشید. رسول اكرم كه مراقب رفتار او بود به او رو كرد و گفت:

«ترسیدی كه چیزی از فقر او به تو بچسبد؟!».

- نه یا رسول اللَّه!.

- ترسیدی كه چیزی از ثروت تو به او سرایت كند؟.

- نه یا رسول اللَّه!.

- ترسیدی كه جامه هایت كثیف و آلوده شود؟.

- نه یا رسول اللَّه!

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 18، ص: 230

- پس چرا پهلو تهی كردی و خودت را به كناری كشیدی؟.

- اعتراف می كنم كه اشتباهی مرتكب شدم و خطا كردم. اكنون به جبران این خطا و به كفاره این گناه حاضرم نیمی از دارایی خودم را به این برادر مسلمان خود كه درباره اش مرتكب اشتباهی شدم ببخشم.

مرد ژنده پوش: «ولی من حاضر نیستم بپذیرم.».

جمعیت: چرا؟.

- چون می ترسم روزی مرا هم غرور بگیرد و با یك برادر مسلمان خود آنچنان رفتاری بكنم كه امروز این شخص با من كرد «1»